دل تنها
یکشنبه 90 تیر 19 :: 11:33 صبح ::  نویسنده : رضا       

آدمـک آخــرِ دنیــاست، بخند
آدمـک مـرگ هـمین جاست، بخند

آن خـدایی که بـزرگش خوانـدی

به خـدا، مثـل تـو تنهـاست، بخند

 دستخطی کـه تـو را عاشـق کرد

 شوخـیِ کاغــذی ماسـت، بخند  

فکر کن دردِ تـو ارزشـمند است

 فکر کن گریـه چـه زیباست، بخند

صبحِ فردا به شبت نیست که نیست

تـازه انگار کـه فـرداسـت، بخند  

راستـی آنچـه بـه یــادت دادیم

پر زدن نیست کـه درجاسـت، بخند

آدمــک نغمــهء آغــاز نخوان

 به خــدا آخــر دنیـاست، بخند




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 تیر 15 :: 9:49 عصر ::  نویسنده : رضا       

عشق یعنی رازقی ،
عشق یعنی مست گشتن از شمیم
عشق یعنی آفتاب بی غروب
عشق یعنی آسمان ، یعنی فروغ
عشق یعنی آرزو ، یعنی امید
عشق یعنی روشنی ، یعنی سپید
عشق یعنی غوطه خوردن بین موج
عشق یعنی رد شدن از مرز اوج
عشق یعنی از سپیده تا سحر
عشق یعنی پا نهادن در خطر
عشق یعنی لحظه دیدار یار
عشق یعنی دست در دست نگار

عشق یعنی نغمه های هایده
عشق یعنی رقص آب و آینه
عشق یعنی عقل شد مدهوش تو
عشق یعنی مست در آغوش تو
عشق یعنی لب به لب انداختن
عشق یعنی جامه را انداختن

عشق یعنی لحظه های بی قرار
عشق یعنی صبر ، یعنی انتظار
عشق یعنی اشتیاق و اضطراب
عشق یعنی دلهره ، یعنی شتاب
عشق یعنی اشک ، یعنی عاطفه
عشق یعنی یادگاری ، خاطره
عشق یعنی لایق مریم شدن
عشق یعنی با خدا همدم شدن
عشق یعنی جام لبریز از شراب
عشق یعنی تشنگی ، یعنی سراب
عشق یعنی خواستن ، له له زدن
عشق یعنی سوختن ، پر پر زدن
عشق یعنی سالهای عمر سخت
عشق یعنی زهر شیرین ، بخت تلخ
عشق یعنی با "خدایا" ساختن
عشق یعنی چون همیشه "باختن



موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 تیر 15 :: 12:37 عصر ::  نویسنده : رضا       

پس از مرگم بیا ای خوش نگارم

بیا با جمع خوبان برمزارم

سرت خم کن ببوس سنگ مزارم

که من در زیر خاک چشم انتظارم




موضوع مطلب :


یکشنبه 90 تیر 12 :: 10:14 عصر ::  نویسنده : رضا       

بی تو طوفان زده دشت جنونم،
صید افتاده به خونم،
توچه سان میگذری، غافل از اندوه درونم،
بی من از کوچه گذر کردی ورفتی
بی من ازشهر سفر کردی و رفتی،
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم،
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم،
تو ندیدی، نگه ات هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی،
چو در خانه ببستم، دگر از پای نشستم
گوییا زلزله آمد، گوییا خانه فرو ریخت سرمن
بی تو من در همه شهر غریبم ،
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی،
برنخیزد دگر ازمرغک پربسته نوایی،
توهمه بود ونبودی، توهمه شعرو سرودی
چه گریزی زبرمن که زکویت نگریزم
گربمیرم زغم دل، باتو هرگز نستیزم.
من ویک لحظه جدایی، نتوانم،نتوانم..
بی تو من زنده نمانم...




موضوع مطلب :


جمعه 90 تیر 10 :: 6:50 عصر ::  نویسنده : رضا       

من سبز می‌مانم...

که نیلوفرانه دوستت می دارم

نه ماننده‌ی مردمانی که دوست داشتن را

به عادتی که ارث برده‌اند

با طعم غریزه نشخوار می کنند

من درست مثل خودم

هنوز و همیشه دوستت می دارم *




موضوع مطلب :


پنج شنبه 90 تیر 9 :: 9:18 عصر ::  نویسنده : رضا       

قدر اهل درد, صاحب درد ,
می داند که چیست
مرد صاحب درد ،
درد مرد می داند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی...
چه دانی حال ما؟؟
حال تنها گرد،
تنها گرد می داند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کشته اند
آن که تخم حسرتی پرورد
می داند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هر که را بودست آه سرد
می داند که چیست
بازی عشقست که این جا
عاقلان در شش درند
عقل ، کی منصوبه ی
این نرد می داند که چیست؟؟؟
قطره ای از باده عشقست
صد دریای زهر
هرکه یک پیمانه زین  می خورد
می داند که چیست
وحشی آن کس را که
خونی چند رفت از راه چشم
علت آثار روی زرد می داند که چیست




موضوع مطلب :


یکشنبه 90 تیر 5 :: 12:35 عصر ::  نویسنده : رضا       

دوستانی هستند به مانند کوههای سر به فلک کشیده.

هم صحبتی با آنان شرف است و رفاقت با آنان

ضمانت سلامت و در کنار آنها بودن حق است

و فراموشی آنان محال و دعا برایشان واجب و تو….

مصداق آنی




موضوع مطلب :


جمعه 90 تیر 3 :: 7:16 عصر ::  نویسنده : رضا       

اینجا نگاه دوستان لبریز شک هاست
سرهای خیس از اشکها روی تشک هاست
دورند از هم مردمان این زمانه
این عصر عصر دزدی و دوز و کلک هاست
جایی که نی را گرگ وحشی می نوازد
دیگر چه لطفی در صدای نی لبک هاست
اینجا فراموشی ست رسم زندگانی
اینجا یقینی نیست تنها وهم و شک هاست
تا سینه ها از کینه ها لبریز باشد
آیا کسی چشم انتظار قاصدک هاست ؟
تنها فقط از زندگی نامی بجا ماند
این سفره هم نان خورشتش از کپک هاست




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 تیر 1 :: 12:50 صبح ::  نویسنده : رضا       

نام من عشق است

شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم

که من چون غنچه های صبحدم بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد

و الّا من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم

شبی در گوشه ی محراب قدری «ربّنا» خواندم

همان یک بار تارِ موی یار افتاد در چنگم

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست

که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشنام ! چون «نام من عشق است»

فراموش ام کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم

مرا چشمان دلسنگی به خاک تیره بنشانید

همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم




موضوع مطلب :


دوشنبه 90 خرداد 30 :: 11:7 عصر ::  نویسنده : رضا       

بین گلها تو گل سرسبدی

چه کسی گفته عزیزم! تو بدی

خوب من! حوصله کن قهر بد است

تو که راه دل من را بلدی

ماه من! نیست نه با آن همه نیست

کهکشان پیش نگاهت عددی

خواب و بیداری تو لحظة صبح

چه کسی دیده چنین جزر و مدی

دیگر از حوصله خالی شده‌ام

باید از عشق بگیرم مددی...




موضوع مطلب :


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >   
 
درباره وبلاگ

پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 51
کل بازدیدها: 337612