دل تنها
چهارشنبه 90 آذر 30 :: 10:1 عصر :: نویسنده : رضا
مراقب قلب ها باشیم موضوع مطلب : دعایم گرچه گیرا نیست .... دعایت میکنم اما .... نمی دانم !!! چه می خواهی ؟! از او خواهم برای تو .... هر آنچه .... در دلت .... خواهی .... موضوع مطلب : داغ حسین (ع) محرّم آمد و نو کرد درد و داغ حسین گریست ابر خزان هم بباغ و راغ حسین هزار و سیصد واندى گذشت سال و هنوز چو لاله بر دل خونین شیعه داغ حسین بهر چمن که بتازد سموم باد خزان زمانه یاد کند از خزان باغ حسین هنوز ساقى عطشان کربلا گوئى کنار علقمه افتاده با ایاغ حسین اگر چراغ حُسینى بخیمه شد خاموش مُنوّر است مساجد به چلچراغ حسین خدا به نافه خلدش دماغ جان پرداشت که بوى خون نکند رخنه در دماغ حسین فراغ از دو جهان داشت با فروغ خُداى خُدایرا چه فروغى است در فراغ حسین یزید کو که ببیند بناله قافله ها گرفته از همه سوى جهان سُراغ حسین
محمد حسین بهجت تبریزی(شهریار) موضوع مطلب : پنج شنبه 90 آذر 3 :: 2:58 عصر :: نویسنده : رضا
به امید روزی که برگردم. اگرچه غرق گناهم ولی دلم پاک است نخوانده آمده بودم کنار خاطر تو دوباره دست دعا جان پناه امنی ساخت شنیده ام که کسی راز دل به چاه سپرد موضوع مطلب : جمعه 90 آبان 20 :: 4:44 عصر :: نویسنده : رضا
در این شهر صدای پای مردمی هست ، موضوع مطلب : سه شنبه 90 آبان 17 :: 8:19 عصر :: نویسنده : رضا
باز دیشب به تو اندیشیدم موضوع مطلب : شنبه 90 آبان 7 :: 10:26 عصر :: نویسنده : رضا
کلاغ پـَر...؟؟ نه .. کلاغ را بگذاریم برای آخر خاطراتت هم پـَر صدایت ؛ پـَـــر کلاغ پـَر..!؟؟ نه ؛ کلاغ را بگذاریم برای آخـــر جوانی ام پـَر من هم ... پــَـــــر حالا... تو مانده ای و کلاغ ؛ که هیــــــــــــچ وقت به خانه ش نرسید موضوع مطلب : پنج شنبه 90 آبان 5 :: 3:14 عصر :: نویسنده : رضا
نمی دانی که چه قدر موضوع مطلب : سه شنبه 90 آبان 3 :: 10:8 عصر :: نویسنده : رضا
خوانده ی شهر غریب یاس من می میرد در پی باد خزان شعر من می پوسد در طی لطف زمان باز نویسنده ی من می نویسد از نو شعر تکراری منظومه ی من من سر در گم نالایق آب من آتش زده ی شعر سراب من که در متن هوس بازی اعماق شبی هست شدم فارغ از هر معنی خوانده ی شهر غریب... موضوع مطلب : یکشنبه 90 مهر 24 :: 12:59 عصر :: نویسنده : رضا
رز زیباییست پس دوستم دارد
ندارد چون هیچ وقت برایم رز نخرید
پر پرش می کنم رز را
دوست دارد مرا
دوست ندارد مرا
دوست دارد مرا
ندارد اگر نه رهایم نمی کرد
دارد چون نوبت گلبرگ دوست دارد! است
ندارد اگر نه رهایم نمی کرد
دارد اگر نداشت به سراغم نمی آمد
ندارد چون از ابتدا قصدش رفتن بود
دارد اگر قصد رفتن داشت چرا از ابتدا آمد ؟
ندارد خودت خوب می دانی
دارد چون جوابم را ندادی
ندارد ، آمد که بسوزاند دلت را !
دارد اگر نداشت چکار به دلم داشت ؟
ندارد ، دل سوزاندن عادتش بود !
دارد چون نوبت گلبرگ دوست دارد ، است
ندارد ، نوبتی هم باشد دوستت ندارد
دارد ، چون دل به دل راه دارد
ندارد ، خودت را گول نزن ، دل هم به دل راه ندارد
دارد . . .
ندارد . . .
دارد . . .
ندارد . . .
چه داشته باشد چه نداشته باشد مهم نیست
به هر حال من دوستش دارم موضوع مطلب : |
منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 51
کل بازدیدها: 337603
|
||