دل تنها
شنبه 90 فروردین 27 :: 8:27 عصر ::  نویسنده : رضا       

در روزگاری که بر روی عاشق قیمت می گذارند
چرا عاشق شوم؟
در روزگاری که خیلی راحت پا روی قلب می گذارند
چرا عاشق شوم؟
در روزگاری که دل شکستن عادت بی هنران است
چرا عاشق شوم؟
در روزگاری که فرهادهای دروغین با تیشه به کوه نمی زنند
بلکه با تیشه به ریشه می زنند
چرا عاشق شوم؟
در روزگاری که شیرین ها لحظه به لحظه در روی یک پیمانند
چرا عاشق شوم؟
در روزگاری که عاطفه کالای بازاری شده
چرا عاشق شوم؟
چون باور ندارم دلم را بازیچه هر کس کنم
به راستی
چرا عاشق شوم؟
عاشق که شوم؟
تو بگوووو.........




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 فروردین 24 :: 12:40 عصر ::  نویسنده : رضا       

یک نفر همره باد ...

آن یکی همسفر شعر و شمیم...

یک نفر خسته از این دغدغه ها ،

آن یکی منتظر بوی نسیم...

همه هستیم در این شهر شلوغ،

این کفایت که همه یاد همیم...!!!




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 فروردین 24 :: 12:35 عصر ::  نویسنده : رضا       

از خود می پرسیم که اگر مرگ تغییرات کنونی را به ما نمی داد یعنی جسم ما را فاسد و متلاشی نمی کرد و در پایان مبدل به یک اسکلت زشت و وحشت آور نمی شدیم و در عوض بعد از مردن جسم ما مبدل به یک گل سرخ زیبا میشد آیا این همه که امروز برای روح خود مشوش هستیم آن موقع هم مشوش میشدیم؟؟؟
هر کس که این پرسش را از خود بنماید پاسخ منفی خواهد داد و خواهد گفت که چون مبدل به گل سرخ خواهم شد برای روح خود بیمناک نیستم.
پس معلوم میشود قسمت اعظم وحشت ما ناشی از ملاحظات جسمانی است . موریس مترلینگ




موضوع مطلب :


شنبه 90 فروردین 20 :: 8:55 عصر ::  نویسنده : رضا       

از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا کردی؟
فرمود چهار اصل:
دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد، پس آرام شدم.
دانستم که خدا مرا مبیند، پس حیا کردم.
دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد، پس تلاش کردم.
دانستم که پایان کارم مرک است، پس مهیا شدم.




موضوع مطلب :


سه شنبه 90 فروردین 9 :: 3:56 عصر ::  نویسنده : رضا       

نمی دانی چه دلتنگم
چه بی تابم
چه غمگینم چه تنهایم
تو را هر شب صدا کردم
نمی بینی نمی خوابم

بیا تا باورت گردد
که بی تو کمتر از خاکم
ولی با تو به افلاکم

بیا با آرزوهایم
بسازم خانه ای در دل
سراغم را نمی گیری
مگر بیگانه ای با دل؟




موضوع مطلب :


جمعه 90 فروردین 5 :: 12:39 صبح ::  نویسنده : رضا       

دکتر علی شریعتی

وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم


وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم


وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد؟

من او را دوست داشتم


وقتی که او تمام کرد من شروع کردم


وقتی که اوتمام شد من آغاز شدم


و چه سخت است تنها متولد شدن


مثل تنها زندگی کردن


مثل تنها مردن

 




موضوع مطلب :


یکشنبه 89 اسفند 22 :: 3:33 عصر ::  نویسنده : رضا       

چقدر خوبه ادم یکی را دوست داشته باشه ...

نه به خاطر اینکه نیازش رو برطرف کنه ....

نه به خاطر اینکه کس دیگری رو نداره ....

نه به خاطر اینکه تنهاست ....

و نه از روی اجبار....

بلکه به خاطر اینکه اون شخص ارزش دوست داشتن رو داره .....




موضوع مطلب :


شنبه 89 اسفند 21 :: 3:38 عصر ::  نویسنده : رضا       

زندگی گاهی گریست گاهی خنده گاهی بازنده ای گاهی برنده زندگی گاهی عشق و گاهی نفرت گاهی امید گاهی حسرت گاهی افتادن و موندن و بریدن گاهی وقت ها پر گوشودن و پریدن زندگی مثل یه سقفه تو حجوم بی پناهی زندگی عشق و محبت " کندن مرگ و از تباهی زندگی مثل یه جنگه تنها جنگی که قشنگه تو نبرد زندگی عشق حکم تفنگه




موضوع مطلب :


چهارشنبه 89 اسفند 18 :: 11:42 عصر ::  نویسنده : رضا       

چقدر سخته دوستش داشته باشی

ولی نتونی بگی !؟




موضوع مطلب :


چهارشنبه 89 اسفند 18 :: 10:13 عصر ::  نویسنده : رضا       

ای کاش

تمام عشق دنیا را دروجود تو خلاصه نمیکردم

که هر روز دیوانه ترم کند



مگر تو کیستی؟

مهر تو این چنین در قلبم ریشه دوانده است

باید تو را در کجا جستجو کنم؟



در کدامین شهر عشق؟

کدام حصارها را باید در هم فرو بریزم

تا گمشده ام که تو هستی بیابم

با اینکه توانی در تنم نیست




موضوع مطلب :


<   <<   26   27   28   29   30   >>   >   
 
درباره وبلاگ

پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 337619