دل تنها
یک سوال: اگه یه فرشته ای الان بیاد جلوتون و بگه من مأمورم از طرف خدا 3 تا آرزوتون رو برآورده کنم هر چه می خواهی بخواه. فکر کنید، ببینید چی میگید تو اون لحظه؟ موضوع مطلب : چه شد یکباره ازهم بی نهایت دور گشتیم موضوع مطلب : یکشنبه 89 بهمن 3 :: 7:44 عصر :: نویسنده : رضا
بر سر سنگ مزارم بنویس:زیر این سنگ جوانی خفته ستبا هزاران ای کاشو دو چندان افسوسکه به هر لحظه عمرش گفته ست...بنویس:این جوان بر اثر ضربه ی کاری مرده است...نه بنویس:این جوان در عطش دیدن یاری مرده ست...جلوی روز وفاتم بنویس:روز قربان شدن عاطفه در چشم نگارروز پژمردن گل فصل بهارروز اعدام جنون بر سر دارروز خوشبختی یار...راستی شعر یادت نرودروی سنگم بنویس:آی گلهای فراموشی باغمرگ از باغچه کوچکمان می گذرد داس به دست و گلی چون لبخند می برد از بر ما موضوع مطلب : می نویسم ؛ موضوع مطلب : قیمت چشم و گوش و دست و پا ... گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه مىکنى؟ گفت: نه . گفت: هرگز . گفت: پس هم اکنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است . باز شکایت دارى و گله مىکنى؟!بلکه تو حاضر نخواهى بود که حال خویش را با حال بسیارى از مردمان عوض کنى و خود را خوشتر و خوش بختتر از بسیارى از انسانهاى اطراف خود مىبینى . پس آنچه تو را دادهاند، بسى بیشتر از آن است که دیگران را دادهاند و تو هنوز شکر این همه را به جاى نیاورده، خواهان نعمت بیشترى هستى. موضوع مطلب : شنبه 89 دی 11 :: 9:16 عصر :: نویسنده : رضا
من مانده ام و یک برگه ی سفید . موضوع مطلب : دوشنبه 89 دی 6 :: 8:19 عصر :: نویسنده : رضا
تصور می کردم که می دانم عشق چیست ... موضوع مطلب : |
منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 337616
|
||