دل تنها
سه شنبه 90 مرداد 4 :: 12:20 عصر :: نویسنده : رضا
روحم آغشته به آن زهر سکوتی ست که در باور من مثل عطش میماند تشنه روح من است واژه ها در قفس تنگ زمان میمیرند شاعران باز هم از دست خدا دلگیرند کاش می شد همه ی فاصله ها را برداشت جای آن واژه ی دیدار گذاشت کاش می شد همه جا را امشب رنگ یک رنگی زد با تو بودن نفس تند مرا میشکند با تو بودن مثل آرامش دریای غزل میماند بی کران و آرام کاش از دیده شب اشک غزل جاری بود کاش از تازگی ناب اهورایی چشمان تو می نوشیدم چشمه ی مرگ کنارم جاریست و دل خسته ام انگار که محتاج کمی دلداریست لحظه ها هم نفس تند مرا حس کردند که پر از خواهش عاشق شدن است کاش عاشق بودی... موضوع مطلب : |
منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 131
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 335605
|
||