سه شنبه 91 فروردین 22 :: 11:24 عصر :: نویسنده : رضا
آن شب که دلم لرزید گفتی به کنارم باش و از آینه چشمم نقشی به خیال انداز تو ماندی و من ماندم تا صبح در آغوشت یکبار گشودم چشم دیدم همه جا بی تو بی خود شده ام با تو آخر چه بگویم من ؟ این را که دلم ترسید ؟ دیدی ز خیال تو نقشی ز قلم لرزید!