سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دل تنها
جمعه 90 تیر 31 :: 2:31 عصر ::  نویسنده : رضا       

زندگی به مرگ گفت:
چرا امدن تو رفتن من است ؟
چراخنده ی تو گریه من است؟
مرگ حرفی نزد!!!
زندگی دوباره گفت :
من با امدنم خنده می اورم و تو گریه
من با بودنم زندگی میبخشم و تو نیستی
!مرگ ساکت بود
زندگی گفت:
رابطه ی من و تو چه احمقانه است
!!!زنده کجا گور کجا!
دخمه کجا نور کجا!
غصه کجا سور کجا!

اما مرگ تنها گوش می داد.
زندگی فریاد زد:

دیوانه لا اقل بگو چرا محکوم به مرگم؟؟؟
و مرگ ارام گفت :
تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت بیهوده اید!!!!!!!




موضوع مطلب :


پنج شنبه 90 تیر 30 :: 3:11 عصر ::  نویسنده : رضا       

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.

روزی که کمترین سرود

بوسه است

و هر انسان

برای هر انسان

برادری ست .

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند

قفل افسانه ایست

و قلب

برای زندگی بس است.

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است

تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی .

روزی که آهنگ هر حرف ، زندگی ست

تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم.

روزی که هر حرف ترانه ایست

تا کمترین سرود بوسه باشد .

روزی که تو بیایی ، برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود .

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم...

و من آنروز را انتظار می کشم

حتی روزی

که دیگر

نباشم .




موضوع مطلب :


یکشنبه 90 تیر 26 :: 3:40 عصر ::  نویسنده : رضا       

نمیدانم




موضوع مطلب :


شنبه 90 تیر 25 :: 3:28 عصر ::  نویسنده : رضا       

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

همچو خورشید تا به کی تنها
همچو مهتاب تا به کی شبگرد

ای همایون،همای پرده نشین
جــــان زهـــرا به آشیــان برگرد

ای رایحه ی دلنشین باغ هستی،
ای خورشید رخ بر کشیده در پس ابر،
ای سفر کرده .... تا کی

تو همچنان در غیبت و چشم به راهانت در شرار هجران...

 ای بقیه الله...

دلدادگانت، هر چند سیه کردار، در انتظار پگاه

و عاشقانت، اگر چه شرمسار، اما دیده به راه،

و زبانشان به سینه سوزیشان گواه،

که:

الی متی احار فیک یا مولای...

میلاد مهدی(عج)، تصنیف سرخ ترانه های انتظار بر شماها مبارک باد




موضوع مطلب :


جمعه 90 تیر 24 :: 3:27 عصر ::  نویسنده : رضا       

 

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست

می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد

آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست

می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند

از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است

راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو

تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست

طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود

روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 تیر 22 :: 12:58 صبح ::  نویسنده : رضا       

عشق چیزی است که

بیشتر ازهر چیزی داشتش را دوست داریم،

و بیشتر از هر چیزی دادنش را دوست داریم ،

و هیچ کس در نمی یابد که عشق همان چیزی است

 که همواره داده می شود .......

و پذیرفته نمی شود

جبران خلیل جبران




موضوع مطلب :


سه شنبه 90 تیر 21 :: 12:33 صبح ::  نویسنده : رضا       

باز دیشب به تو اندیشیدم
تا سحر با دل خود می گفتم
تو که با آن همه غم
تو که با آن هم درد
باز در فکر شقایق بودی
باز دیشب به تو اندیشیدم
یاد تو در دل من مهمان بود
تا سحرگاه به خود پیچیدم
و به چشمان تو اندیشیدم
با خودم می گفتم
چشم تو دریا بود
که به هر باغچه ای جان می داد
و زمانی که زمین تشنه ی روئیدن بود
چشم تو وعده ی باران می داد
باز دیشب به تو اندیشیدم
شب بارانی من
چه شب خاطره انگیزی بود
که تو بودی و دگر هیچ نبود ...؟




موضوع مطلب :


یکشنبه 90 تیر 19 :: 11:33 صبح ::  نویسنده : رضا       

آدمـک آخــرِ دنیــاست، بخند
آدمـک مـرگ هـمین جاست، بخند

آن خـدایی که بـزرگش خوانـدی

به خـدا، مثـل تـو تنهـاست، بخند

 دستخطی کـه تـو را عاشـق کرد

 شوخـیِ کاغــذی ماسـت، بخند  

فکر کن دردِ تـو ارزشـمند است

 فکر کن گریـه چـه زیباست، بخند

صبحِ فردا به شبت نیست که نیست

تـازه انگار کـه فـرداسـت، بخند  

راستـی آنچـه بـه یــادت دادیم

پر زدن نیست کـه درجاسـت، بخند

آدمــک نغمــهء آغــاز نخوان

 به خــدا آخــر دنیـاست، بخند




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 تیر 15 :: 9:49 عصر ::  نویسنده : رضا       

عشق یعنی رازقی ،
عشق یعنی مست گشتن از شمیم
عشق یعنی آفتاب بی غروب
عشق یعنی آسمان ، یعنی فروغ
عشق یعنی آرزو ، یعنی امید
عشق یعنی روشنی ، یعنی سپید
عشق یعنی غوطه خوردن بین موج
عشق یعنی رد شدن از مرز اوج
عشق یعنی از سپیده تا سحر
عشق یعنی پا نهادن در خطر
عشق یعنی لحظه دیدار یار
عشق یعنی دست در دست نگار

عشق یعنی نغمه های هایده
عشق یعنی رقص آب و آینه
عشق یعنی عقل شد مدهوش تو
عشق یعنی مست در آغوش تو
عشق یعنی لب به لب انداختن
عشق یعنی جامه را انداختن

عشق یعنی لحظه های بی قرار
عشق یعنی صبر ، یعنی انتظار
عشق یعنی اشتیاق و اضطراب
عشق یعنی دلهره ، یعنی شتاب
عشق یعنی اشک ، یعنی عاطفه
عشق یعنی یادگاری ، خاطره
عشق یعنی لایق مریم شدن
عشق یعنی با خدا همدم شدن
عشق یعنی جام لبریز از شراب
عشق یعنی تشنگی ، یعنی سراب
عشق یعنی خواستن ، له له زدن
عشق یعنی سوختن ، پر پر زدن
عشق یعنی سالهای عمر سخت
عشق یعنی زهر شیرین ، بخت تلخ
عشق یعنی با "خدایا" ساختن
عشق یعنی چون همیشه "باختن



موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 تیر 15 :: 12:37 عصر ::  نویسنده : رضا       

پس از مرگم بیا ای خوش نگارم

بیا با جمع خوبان برمزارم

سرت خم کن ببوس سنگ مزارم

که من در زیر خاک چشم انتظارم




موضوع مطلب :


1   2   >   
 
درباره وبلاگ

پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 335483