سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دل تنها
یکشنبه 90 تیر 12 :: 10:14 عصر ::  نویسنده : رضا       

بی تو طوفان زده دشت جنونم،
صید افتاده به خونم،
توچه سان میگذری، غافل از اندوه درونم،
بی من از کوچه گذر کردی ورفتی
بی من ازشهر سفر کردی و رفتی،
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم،
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم،
تو ندیدی، نگه ات هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی،
چو در خانه ببستم، دگر از پای نشستم
گوییا زلزله آمد، گوییا خانه فرو ریخت سرمن
بی تو من در همه شهر غریبم ،
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی،
برنخیزد دگر ازمرغک پربسته نوایی،
توهمه بود ونبودی، توهمه شعرو سرودی
چه گریزی زبرمن که زکویت نگریزم
گربمیرم زغم دل، باتو هرگز نستیزم.
من ویک لحظه جدایی، نتوانم،نتوانم..
بی تو من زنده نمانم...




موضوع مطلب :


جمعه 90 تیر 10 :: 6:50 عصر ::  نویسنده : رضا       

من سبز می‌مانم...

که نیلوفرانه دوستت می دارم

نه ماننده‌ی مردمانی که دوست داشتن را

به عادتی که ارث برده‌اند

با طعم غریزه نشخوار می کنند

من درست مثل خودم

هنوز و همیشه دوستت می دارم *




موضوع مطلب :


پنج شنبه 90 تیر 9 :: 9:18 عصر ::  نویسنده : رضا       

قدر اهل درد, صاحب درد ,
می داند که چیست
مرد صاحب درد ،
درد مرد می داند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی...
چه دانی حال ما؟؟
حال تنها گرد،
تنها گرد می داند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کشته اند
آن که تخم حسرتی پرورد
می داند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هر که را بودست آه سرد
می داند که چیست
بازی عشقست که این جا
عاقلان در شش درند
عقل ، کی منصوبه ی
این نرد می داند که چیست؟؟؟
قطره ای از باده عشقست
صد دریای زهر
هرکه یک پیمانه زین  می خورد
می داند که چیست
وحشی آن کس را که
خونی چند رفت از راه چشم
علت آثار روی زرد می داند که چیست




موضوع مطلب :


یکشنبه 90 تیر 5 :: 12:35 عصر ::  نویسنده : رضا       

دوستانی هستند به مانند کوههای سر به فلک کشیده.

هم صحبتی با آنان شرف است و رفاقت با آنان

ضمانت سلامت و در کنار آنها بودن حق است

و فراموشی آنان محال و دعا برایشان واجب و تو….

مصداق آنی




موضوع مطلب :


جمعه 90 تیر 3 :: 7:16 عصر ::  نویسنده : رضا       

اینجا نگاه دوستان لبریز شک هاست
سرهای خیس از اشکها روی تشک هاست
دورند از هم مردمان این زمانه
این عصر عصر دزدی و دوز و کلک هاست
جایی که نی را گرگ وحشی می نوازد
دیگر چه لطفی در صدای نی لبک هاست
اینجا فراموشی ست رسم زندگانی
اینجا یقینی نیست تنها وهم و شک هاست
تا سینه ها از کینه ها لبریز باشد
آیا کسی چشم انتظار قاصدک هاست ؟
تنها فقط از زندگی نامی بجا ماند
این سفره هم نان خورشتش از کپک هاست




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 تیر 1 :: 12:50 صبح ::  نویسنده : رضا       

نام من عشق است

شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم

که من چون غنچه های صبحدم بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد

و الّا من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم

شبی در گوشه ی محراب قدری «ربّنا» خواندم

همان یک بار تارِ موی یار افتاد در چنگم

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست

که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشنام ! چون «نام من عشق است»

فراموش ام کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم

مرا چشمان دلسنگی به خاک تیره بنشانید

همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم




موضوع مطلب :


<   1   2   
 
درباره وبلاگ

پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 53
بازدید دیروز: 44
کل بازدیدها: 330251